یاوه..

 مستقیم راهی بود در نزدیک

در دور دست ها به بیراهه رفتیم

می خواستیم خوب باشیم با فردا

از دیروز بدی را شروع کردیم

می توانستیم فرشته ای باشیم در آسمان ها

آدم, آدم, آری آدم انسانمان کرد

و ما طعم تلخ زمینی بودن را چشیدیم

آهااااااااااای آدم!!!.... 

نگاه کن! من اینجام 

 از دیروز تا فردا 

گناه از توست که من اینجام.

نظرات 9 + ارسال نظر
مرتضی دوشنبه 11 شهریور 1387 ساعت 07:20 ب.ظ

آقا جواد بد شاکی هستیو! :)

بد تر از بد خیلی بدخیییییییییییییییییلیییییییییییی

آدم آقا دوشنبه 11 شهریور 1387 ساعت 08:18 ب.ظ

باشه بابا،
صداتو بیار پایین

نمیارم میخوام دادبزنم!

mazozo سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 12:38 ق.ظ

are ba

mazozo سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 12:40 ق.ظ

ay baba ye dafe ham ke mikhastam ye chize khosoosi begam nyaz be taayidate hazarat hes nashod.mailet chye?

javadnourijavid@yahoo.com

نگار سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 12:46 ق.ظ http://www.ghoghnoosesookhte.blogfa.com/

به نظرم اصلا یاوه نبود ...

آفرین. نکته اش دقیقا همینجاست...

سمیر پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 12:43 ق.ظ http://www.daftareeshghnevis.blogsky.com/

صبح که از خواب پا می شد
حس کرده بود که دنیا یه جور دیگه اس
اطاقش تاریک تاریک بود
انگار نه انگار که خورشیدی هست
لباساشو پوشید و زد بیرون
مثل همیشه اولین کارش رفتن سراغ
عشقش بود
طبق معمول یه سنگ ریزه به شیشه زد و منتظر موند
پرده کنار رفت و دخترک پشت قاب پنجره ظاهر شد
لرزید
این نگاه همیشگی نبود
سرد بود
بی تفاوت بود
پرده به جای اولش برگشت
بدون حتی یک تبسم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هوا سرد بود اما
نه واسه یه تازه عروس
جمعیت پشت سر ماشین عروس
بوق زنان در حرکت بودند
انگار همین چند روز پیش بود که دخترک
به دلیل نارسایی کلیوی چند قدم بیشتر
با مرگ فاصله نداشت
اما خدا خیلی دوستس داشت
که یه نفر درست تو آخرین لحظه حاضر
شد یکی از کلیه هاشو به اون بده
و فقط هم به اون
هیچ وقت نفهمید
اون کی بود
اما چه فرقی می کرد اون الان
خوشبخت بود
و مهم هم همین بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دکتر جون کاری میشه واسش کرد
نه پدر جان با این حماقتی که پسرتون کرده
هیچ امیدی غیر از پیوند نیست
اونم که به این زودیا میسر نیست
آخه کسی که کلیه چپش مشکل داره
چرا باید بره کلیه راستشو اهدا کنه
اما پسر جوون راضی بود
صدای بوق های ممتد توجهشو به بیرون
جلب کرد
انگار عروسی بود
اون شب هر دوشون لبخند میزدن
یه بی وفا به خونه بخت می رفت
و یه با وفا به خونه آخرت
((سمیر))
ــــــــــــــــــــــــــ
موفق باشی و عاشق یا حق

علیرضا شنبه 16 شهریور 1387 ساعت 02:44 ق.ظ http://www.date4love.blogsky.com

سلام وبلاگ پر باری دارید خیلی لذت بردم تمایل به تبادل لینک و بنر دارید ؟

منتظر خبرتون هستم به امید دیدار شما در کلبه کوچک من و نازنین

راستی اگه زحمتی نیست روی تبلیغاتم هم یه نیم کیلیکی بندازید ممنون میشم

www.date4love.blogsky.com

امیر دوشنبه 18 شهریور 1387 ساعت 12:47 ق.ظ

خیلی احساس عجیبی بهم دست داد...
آهنگ گلدسمیت هم بدجوری روی آتیش این نوشته نشست

قورباغه سه‌شنبه 19 شهریور 1387 ساعت 02:04 ب.ظ http://ghoorbagheyedahangos.persianblog.ir

آدم یه اشتیاه کرد !
بعد از اوون بقیه هزاران اشتباه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد