صدای فریاد را می شنوی؟

« فریادهای... »

 

فریاد اذان را می شنوی ؟

میانه ناله و فریاد ذهن بیمارم فریاد می زند :

 

الله اکبر...

هر نفسی که به اجبار فرو می کشمش

هوای تو مثل تیزی دو لب تیز تازه تیز شده

در ریه هایم می تازد و فضای آلوده اش را تازه ی تازه می کند !

 

صدای فریاد را می شنوی ؟

 

الله اکبر...

نگاه که می کنی مرا

نگاهت مثل سوزن سوخته سر ،

سوزنده جان ،

ساز خشونتی مملو از محبت خام می نوازد و

پلک هایم را به هم می دوزد !

 

صدای فریاد را می شنوی؟

 

اشهد و ان لا اله الا الله...

صدایم که می کنی درفش سخت و سرتخت صدایت

روی دیوار از قبل ها پوسیده و لب ابلیسش بوسیده ی گوشم ،

 منبت نقش محبتت به حقیقت می کارد !

 

صدای فریاد را می شنوی ؟

 

اشهد و ان محمدا رسول الله...

نگاهت که میکنم دلم به گرد چهارگوشه ی وجودت

همیشه طواف ناتمام می کند.

 

صدای فریاد را می شنوی؟

 

اشهد و ان علیا ولی الله...

«ای کاش که بمیرم خلاص...

نه ، من که اشتباهی نکردم»

تو را نه تنها به خواب قبله ی پر راز و بی نیاز نماز هر چند بی حواس این حقیر در آز و نیاز می کنم!

بلکه به بیداریم از تو من بتی ساخته و با آن راز و نیاز می کنم.

 

صدای فریاد را می شنوی؟

 

حی علی الصلاه...

حی علی الفلاح...

به هنگام مستیم از خمر ناخورده از جام خوشکام و بی نام تو غرق در نمیدانم چه !

فریاد می زنمت

 

صدای فریاد را می شنوی؟

 

حی علی خیر العمل...

تو را که می نویسمت از شدت بی حدت حسودی بر آن واژگانی که نامت را نمود می کنند

می میرم و هیچم طلب نیست از این احساس جز اینکه ای کاش

من کلام نامت بودم و دیگرم هیچ.

 

صدای فریاد را می شنوی؟

 

لا اله الا الله...

 

نظرات 8 + ارسال نظر
سحر پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 ساعت 10:47 ق.ظ

می دونی یه نتیجه ای که در نوجوانیم گرفتم ولی الان زیاد مطمئن نیستم اینه که کسی که طبعش انقدر لطیف که می تونه شعر بگه آدمیه که خودش رو تو یه تحریک احساسیه دائمی قرار میده یا شایدم قرار گرفته که باعث میشه از آدم های دیگه خییییلی احساسی تر باشه!و فکر کنم در دراز مدت تو این وضعیت موندن چندان سالم نیست!!دست خود آدم که انتخاب کنه کدوم بهتره ولی گمونم جای تامل داره!هنوزم فکر می کنم آدم وقتی خیلی احساساتی خیلی هم آسیب پذیر و وقتی اصلا احساساتی نیست هم مریض و شکننده است!ولی راستش از جمعه تاحالا سعی دارم می کنم منم دوباره امتحانش کنم!

جواد: ممنونم.

مجید پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 ساعت 12:06 ب.ظ http://majidiat.blogfa.com/

سلام داش جواد
خوبی؟
قربونت برم من تنها کسیکه لوگوی وبلاگشو گذاشتم شمایی
ندیدی؟
ما خیلی ارادت داریم
متن زیبایی بود
دمت گرم
یاعلی

قربونت برم من !

سحر پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 ساعت 05:57 ب.ظ

از چی؟

قورباغه پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 ساعت 06:35 ب.ظ http://ghoorbagheyedahangos.persianblog.ir

به سحر :
یه جور هایی باهات موافقم !!!!می دونی !!!!آدم باید کاری رو انجام بده که هم منطقش بپذیره و هم احساسش !!یه نوع میانه روی هست !

جوجه پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 ساعت 11:25 ب.ظ

تو بیماری تا حادتر نشده برو دکتر.

mazozo جمعه 19 بهمن 1386 ساعت 07:57 ب.ظ

من حال کردم...مرسی

نگار شنبه 20 بهمن 1386 ساعت 10:57 ب.ظ http://ghoghnoosesookhte.blogfa.com

به نظر من آدم تا یه چیزهایی رو درست !! حس نکنه نمی تونه درست با منطق باهاش کنار بیاد !
بستگه داره آدم تعریفش از سلامت چی باشه !!

زیبا بود ... ممنون

فرزین یکشنبه 21 بهمن 1386 ساعت 12:54 ق.ظ http://www.shahrdarhavij.blogsky.com/

فکرت شد و فکرش شدی فریاد زد و فریاد زدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد